نوشته شده توسط : امین ایران

 

بدون ترس زندگی کن !

با ترس زندگي نكن، زيرا قرار نيست تنبيه شوي. بدون ترس زندگي كن، زيرا تنها در اينصورت است كه مي تواني تمام و كمال زندگي كني. ترس تو را بسته نگاه مي دارد. نمي گذارد باز باشي. با وجود ترس، پيش از آنكه كاري كوچك انجام دهي مجبوري فكر هزار و يك چيز را بكني و هرقدر بيشتر فكر كني، گيج تر مي شوي.

 

اگر در اين جهت گام برداري كه امور را به گناه نسبت دهي، زندگي نخواهي كرد، جان خواهي كند. فقط يك چيز را به خاطر داشته باش: يك اشتباه را بارها و بارها مرتكب نشو، زيرا اين كار حماقت است.

 

تو بايد زندگي را كاوش كني و در اين كاوش ممكن است گاهي به بيراهه روي. اگر تو از بيراهه رفتن هراس داشته باشي، نمي تواني چيزي را كاوش كني. آنگاه كل ماجراي زندگي از هم مي پاشد، به قتل مي رسد و از بين مي رود.اين كاري است كه برخي متظاهران به دينداري انجام داده اند: دين را بسيار سخت و محزون ساخته اند. به دين چهره اي ابرو در هم كشيده داده اند.

خدا داوري است كه نبايد از او بترسي و مطمئن باش كه خدا تو را درك خواهد كرد و تو را خواهد بخشيد. در اين مورد نگران نباش!




:: بازدید از این مطلب : 246
|
امتیاز مطلب : 5
|
تعداد امتیازدهندگان : 1
|
مجموع امتیاز : 1
تاریخ انتشار : پنج شنبه 26 اسفند 1389 | نظرات ()
نوشته شده توسط : امین ایران

دنیای درون ...

ما می دانیم چگونه چشمان خود را به دنیای بیرون باز کنیم ؛ اما نمی دانیم چگونه چشمان خود را به دنیای درون باز کنیم . اگر آدمی نداند چگونه هر دو دنیا را با هم ببیند ، در تاریکی می ماند . اگر آدمی نداند چگونه در چشم به هم زدنی ، به دنیای درون سفر کند و بازگردد ، همواره با عالم بیرون خواهد ماند ؛ دنیای که در حاشیه و سطحی است . دنیای بیرون فقط ظاهر هستی است و مروارید ناب هیچ معنایی در جوی حقیر آن پیدا نمی شود . باطن هستی ، چیز دیگری است .

مروارید معنا ، فقط نصیب کسی می شود که خطر کند و به اعماق اقیانوس زندگی برود . چنین کسی است که معنا از چشمه دلش خواهد جوشید و بر زبانش جاری خواهد شد . دنیای بیرون ، زمینی خشک و تشنه معناست . آب و طراوتی در آن نیست . آبِ معنا از تو می جوشد ، به دنیای بیرون جاری می شود و طراوت و سرسبزی می بخشد . آنگاه سنگ ریزه ای برایت همان ارزشی را دارد که مرواریدی ، گل شبدر را از لاله صحرایی کم تر نخواهی دانست و جای قناری شوخ و شنگ ، گاهی نیز کلاغ فکور و اندوهگین را در قفس خانه ات میهمان می کنی . چشمان درونت را که بگشایی ، دیدنی ها خواهی دید .

آن گاه دنیای معمولی موجود ، دیگر معمولی نیست ، بلکه دنیایی می شود پر از رنگ و خیال و موسیقی . اما این تغییر در دنیا رخ نمی دهد ، بلکه در نگاه تو اتفاق می افتد . تحول اساسی این است : توان نگریستن به دنیای شگفت انگیز درون .

در ابتدا ، آنچه در درون مشاهده می کنی چیزی نیست مگر تاریکی ؛ بدیهی است که ناگهان تصمیم می گیری از آن بگریزی . به همین دلیل مردم اغلب دل مشغول دنیای بیرون اند ؛ این دل مشغولی ها راهی برای گریز از تاریکی و ظلمت است . در ابتدا چیزی به چشم نمی آید ، مگر مارها ، عقرب ها ، عنکبوت ها ، زیرا این ها سمبل آن چیزهایی است که تا کنون در ضمیر ناخودآگاه انباشته ایم . به محض آن که به درون نگاهی می اندازیم ، آن ها سرها را بلند می کنند و به ما می نگرند .

دلیل زشتی دنیای درون ما ، سرکوبی تمایلات است . تمایلاتی که اگر بیان می شدند زیبا بودند ، اما سرکوب شدند و تغییر ماهیت دادند . جامعه ، بیان و ابراز تمایلات را نمی پسندد ، جامعه سرکوبی را ترجیح می دهد . ابزار این سرکوبی ، فرهنگ است . فرهنگ ، بیشتر ویران گر بوده ، نه خلاق . کسی که تمایلات سرکوفته دارد ، خوی ویران گری نیز دارد و این خوی ویران گری ، به شکل های گوناگون خود را نشان می دهد . فقط آن کسی خلاق است که فرصت ابراز تمایلات خویش را یافته است .

بنابراین ، در ابتدای ورود به عرصه درون ، صحنه بسیار تاریک است ، و نه تنها تاریک ، بلکه انواع هیولاهای درون نیز در آن جا زندگی می کنند . ترس از این تاریکی و موجودات عجیب و غریب آن طبیعی است . به همین دلیل ، انسان وسوسه می شود که به همان دنیای بیرون چنگ بزند و بهانه ای برای اجتناب از سفر به دنیای درون پیدا کند . این وضعیت بشر در سراسر دنیاست ، این گریز از خویشتن ، به یک هنجار تبدیل شده است ؛ این هنجار را باید شکست .

سالک ، هنجارشکن است . شجاعت رویارویی با دنیای درون و گام نهادن در آن بسیار مغتنم است . خاصیت این سفر آن است که هرچه بیشتر به اعماق آن می روی ، نور بیشتری بر آن می تابانی . وقتی به ژرف ترین لایه وجود خویش می رسی ، ظلمت و اشباح ، همه با هم خواهند گریخت . در واقع بصیرت تازه ای در دل و اندیشه تو می شکفد .

همه آن اشباح و هیولاها در چشم انداز تازه ای قرار می گیرند و در پرتو نور خیره کننده ای دیده می شوند ؛ آن ها چیزی نیستند مگر توانایی های تو ، که بلا استفاه مانده اند ، سرکوب شده اند ، فرصت ظهور و بروز نیافته اند ، اما هرچه هستند ، توانایی های تو اند . تو می توانی این توانایی ها را آزاد کنی ، و آن گاه که با بیداری و بصیرت آزادشان سازی ، خلاقه خواهند شد .

آزادی هنرمند درون تو ، به دست تو ، موهبتی بزرگ است . این موهبت را باید با آفرینش و خلاقیت پاس بداری .



:: بازدید از این مطلب : 250
|
امتیاز مطلب : 4
|
تعداد امتیازدهندگان : 1
|
مجموع امتیاز : 1
تاریخ انتشار : پنج شنبه 26 اسفند 1389 | نظرات ()
نوشته شده توسط : امین ایران

انرژی ...

زندگی ما در بُعد فیزیکی نباید منجر به تصوری فیزیکی نسبت به انرژی یا انرژی ها شود . انرژی ها همزمان در ابعاد مختلف هستی جریان دارند ، از این رو نمی توان گفت انرژی آلوده یا اصطلاحاً منفی وارد جسم فیزیکی فردی می شود بلکه روی کالبد انرژیکی فرد اثر می گذارند ، انرژی ها برای تاثیر گذاری روی انسان از طریق چاکراها یا مراکز انرژی وارد عمل گشته و اعضای مرتبط با چاکراها را درگیر می نمایند ، البته در مواردی هم که انباشتگی انرژیکی نامیده می شود انرژی ها جذب نواحی مختلف بدن شده و ما را تحت تاثیر قرار می دهند .

این موضوع می بایست روشن گردد که ما یک نوع انرژی بیشتر نداریم و آن همان نیروی حیات ، چی یا پراناست و ماهیتی خنثی را داراست ، اما همین انرژی به واسطه نیت خوب یا بد ما و یا شرایطی ( مانند شرایط محیطی ) از ویژگیهای مخرب یا مفیدی برخوردار می گردد که ما به همین جهت به آن نسبت مثبت یا منفی می دهیم .

در این میان ماهیتهایی انرژیکی هم وجود دارند که گاهی آنان را نیز انرژی می نامند ، این ماهیتها همان موجودات غیر ارگانیک می باشند که صورتهایی از انرژی با فرکانسهای مختلف هستند . موجوداتی با ارتعاشات بالا را که مجاورت با آنان برای ما احساس خوشایند و لطیفی ایجاد می کنند مثبت می خوانیم ، مانند فرشتگان و ... و آنهایی را که سطح ارتعاش پایینی دارند و با به هم زدن تعادل انرژیکی ما موجب بیماری های روانی یا مشکلات دیگر می گردند را منفی می خوانیم .

این موجودات به طور کلی به دو دسته تقسیم می شوند : دسته اول موجوداتی هستند که از ابتدا در هستی وجود داشته اند و عمری طولانی دارند و دسته دوم موجوداتی می باشند که ما با احساسات خود آنها را می سازیم که بالطبع دوامشان بستگی به میزان انرژی دارد که ما خواسته یا ناخواسته به آنان می بخشیم . این ماهیتها روی افراد مختلف با ارتعاشات یکسان تاثیر گذارند ، زیرا که انرژی های گوناگون جذب کالبدهای انرژی همسان از نظر سطح ارتعاش می شوند .

در داخل هر چاکرا پرده محافظی وجود دارد که مانع ورود موجودات غیر ارگانیک به قسمت انتهایی چاکراها می شود ، در برخی بیماری های حاد و حوادث این پرده آسیب می بیند و باعث ورود و خروج آزادانه غیر ارگانیک ها به داخل چاکرا و به وجود آمدن مشکلات عدیده ای می شود ؛ پارگی و در پی آن عبور موجودات از این پرده دلیل بسیاری از تشنجات و بیماری های روانیست . در برخی بیماری های خاص ممکن است این پرده از ابتدا پاره بوده و یا وجود نداشته باشد ، دیده شده که برخی از این بیماران صحبت از موجودات عجیب می کنند و ادعا دارند که با آنها در تماس هستند ؛ این افراد از سوی ما دیوانه و روان پریش خوانده می شوند در صورتی که بسیاری از آنها تجربیاتی واقعی دارند . پرده چاکرا را می توان اسکن کرد و پارگی آن را با تولید تارهای انرژی دوخت و ترمیم کرد یا در صورتی که چاکرا بیش از حد آسیب دیده باشد ، چاکرای جدیدی را جایگزین آن نمود .

بعضی چاکراها مرکز استعدادهای روانی هستند و فعال سازی چاکراهایی خاص می تواند منجر به پیشرفت در زمینه های خاص روانی شود اما کار کردن روی یک چاکرای به خصوص توصیه نمی شود چون ممکن است باعث ناتوان ساختن بدن به علت ناهماهنگی چاکراها گردد ، چاکراها باید با عمیق تر شدن ادراک درونی هر فرد به طور متناسب و طبیعی به شکوفایی برسند ، با تعالی هر فرد اندازه چاکراها به طور قابل توجهی افزایش پیدا می کند .

به طور کلی انرژیی که توسط بدن از طریق چاکراها دریافت می گردد از سه منبع تامین می شود :

ابتدا خورشید که انرژی بسیار قدرتمندی را داراست ، کافیست چند دقیقه در معرض نور آفتاب باشید یا لیوانی پر از آب را برای مدتی در معرض نور خورشید قرار دهید تا انرژی خورشید را دریافت کنید ، دریافت بیش از اندازه این انرژی آسیب رسان می باشد . در روزهای ابری تراکم پرانا کمتر می گردد ، به همین جهت ما بیشتر احساس کسالت می کنیم .

منبع انرژی بعدی ، زمین هست که این انرژی از طریق چاکراهای کف پا توسط بدن دریافت می شود و راه رفتن با پاهای برهنه این انرژی را به خوبی به ما می رساند ، زخم و شکستگی ها با پرانای زمین زودتر بهبود می یابند . این انرژی عمدتاً در شهرها که آلودگی های بسیار زیرزمینی و شبکه های فاضلاب وجود دارد ، آلوده بوده و دریافت آن توصیه نمی گردد ؛ به همین جهت بهتر است در طبقات فوقانی آپارتمانها سکونت داشته باشیم تا هر چه بیشتر از این کانال های انرژی آلوده دور باشیم .

در نهایت انرژی یا پرانای موجود در هوا می باشد که به وفور و بدون محدودیت در دسترس می باشد . پرانای هوا هنگام تنفس از طریق ریه ها یا به طور مستقیم توسط چاکراها جذب می شود ، برخی افراد متبحر این توانایی را دارند که از طریق سوراخ های پوستی نیز پرانا را جذب کنند . میزان پرانا در مناطق خوش آب و هوا و پاکیزه تراکم بیشتری نسبت به فضای آلوده شهرها دارد ، به همین جهت است که ما در دل طبیعت احساس سرزندگی بیشتری داریم ، تقریباً همه ما قادر هستیم پرانا را رویت کنیم ؛ کافیست چند دقیقه به آسمان آبی نگاه کنید تا متوجه ذراتی شفاف شوید که به سرعت در هر جهتی در حال جنب و جوش هستند . قدری تمرکز و اراده برای دریافت پرانا به همراه تنفس عمیق کافیست تا بدن ما سرشار از انرژی شود . میزان پرانا در بدن به صورت خودکار کنترل می گردد .

با فراگیری دریافت آگاهانه پرانای هوا ، فرد می تواند نیروی حیاتی ، قابلیت روشن بینی و قدرت انجام امور و فعالیت ها را افزایش دهد .

آب نقش مهمی در از بین بردن انرژیهای آلوده دارد . هر چه میزان پرانا در آب بیشتر باشد ، دمای آب بالاتر می رود . به طور مثال در مورد استرس که به خاطر انباشتگی شدید در برخی چاکراهای خاص ایجاد می شود ؛ استفاده از دوش آب سرد برای رفع انباشتگی انرژیکی توصیه می شود اما اگر حمام بیش از چند دقیقه طول بکشد ( به جهت جذب انرژی توسط آب سرد که دارای تراکم پرانایی کمی می باشد ) باعث افت انرژی فرد می گردد . همچنین نمک نیز زداینده انرژی های آلوده می باشد ، به همین جهت دوش آب نمک برای بسیاری از اختلالات انرژیکی مفید است .

ناگفته نماند ما نیازی به پاکسازی انرژی کثیف یا مخرب نداریم برای استفاده مجدد از آنها را نداریم ، چون پیرامون ما سرشار از انرژیست و تنها کافیست با تنفس و تمرکز به این انرژی نامحدود به میزان بیشتری دست پیدا کنیم . حتی اگر ما موفق به پاکسازی انرژی آلوده نیز گردیم ، این کار خود مستلزم اتلاف زمان و انرژی می باشد و عملی بیهوده است ، درست مانند این که ما در باغی پر از سیب های رسیده باشیم و به جای بهره مندی از آنها در صدد کندن قسمتهای کرم خورده سیبی افتاده بر زمین بر آییم ؛ ولی اینکه راه رویارویی با انرژی های آلوده را دانسته و آنها را از خود جدا و نابود کنیم و انرژی تازه را جایگزین انرژی آلوده کنیم ، بحثی دیگر است .

هر زمان دچار کسالت و بی حوصلگی یا کمبود انرژی بودید ، از نظر انرژیکی نشان گر یکی از این سه حالت می باشد : یا نیاز به خوردن غذا دارید ، یا احتیاج به خواب دارید و یا بایستی تنفس عمیق داشته باشید . معمولاً خلاء انرژیکی شما بدین صورت رفع خواهد گشت و عمدتاً از این سه حالت خارج نیست .

انرژی همیشه به جایی می رود که فکر ما بدان جا می رود و در این میان زمان و مسافت مطرح نیست و این یک اصل مهم است . چنانچه تصویر روشنی از فردی خاص در برابر خود خلق کنید ، شخص مورد نظر هر قدر هم از شما دور باشد ، با انرژی قادرید روی وی تاثیر گذار باشید ، حتی با تمرکز روی عکس و اسم افراد هم می توان این کار را انجام داد .

 در مورد تاثیر گذاری و تاثیر پذیری از انرژی ها خواستن و اراده حرف اول را می زند و برتر از انواع تکنیک هاست ، البته برخی تکنیک ها می توانند مکمل خوبی باشند . در وهله اول همین که بخواهید از کسی انرژی منفی دریافت نکنید و به توان خود در این راه اطمینان داشته باشید ، اراده شما تحقق خواهد پذیرفت ؛ اما مشکل اینجاست که ما خود را دست کم می گیریم و به جای استفاده از توان ذاتی خود در پی انجام کارهای پیچیده هستیم ، تقریباً این تفکر در نزد همگان درونی شده است و دلیلش عدم درون نگری ما است .

به خاطر داشته باشیم راهی که در آن کمترین انرژی را صرف کنیم ، بهترین می باشد . راه های ساده بر خلاف ظاهر قوی تر و کاربردی تر می باشند در حالی که نیاز به اتلاف انرژی کمتری هم دارند .

بسیاری به ساختن انواع سپرها اعتقاد دارند در حالی که تنها آسیب ندیدن خود را مد نظر دارند ( هرچند سپر ساخته شده برای خود فرد هم مشکل ساز می شود ؛ مشکلاتی از قبیل بسته شدن راههای دریافت انرژی و ... )  اما کار و فعلی که درست باشد از همه جهات صحیح است ؛ ما به فرد فرستنده انرژی منفی هم به صرف این که ما را دچار دردسر می کند نباید آسیبی وارد کنیم ، اغلب سپر ها خاصیتی بازتابنده دارند و انرژی منفی را به فرد فرستنده بر می گردانند و او را دچار مشکل می کنند ؛ حال آن که شاید آن فرد کسی از نزدیکان ما باشد و ناخواسته در حال فرستادن انرژی آلوده باشد . پس باید ساخت سپر را در تمام جوانبش مورد بررسی قرار داد . در نهایت سپری مناسب می باشد که ماهیت انرژی آلوده را تغییر دهد . 

نیکوست که افکار مثبت ، خیرخواهی ، پذیرش دیگران همان گونه که هستند ، عشق به هستی با تمام مخلوقاتش و ... را در دل بپرورانیم ، این ها خاصیت ناظر بودن ما را تقویت می کنند و زمانی که ناظر هستید خود را به سطح سرزنش و ایراد گیری از دیگران یا قضاوت و مقایسه با دیگران تنزل نمی دهیم . از طرفی زمانی که متخلق به اخلاق و صفات فوق باشیم سطح ارتعاش ما بالا خواهد رفت و ماهیت های انرژیکی با فرکانس پایین جذب ما نخواهند شد . این گونه نه تنها انرژی ها و موجودات متعالی جذب ما خواهند گشت ، بلکه به هماهنگی بیشتری با هستی خواهیم رسید .



:: بازدید از این مطلب : 446
|
امتیاز مطلب : 4
|
تعداد امتیازدهندگان : 1
|
مجموع امتیاز : 1
تاریخ انتشار : سه شنبه 24 اسفند 1389 | نظرات ()
نوشته شده توسط : امین ایران

روابط عاشقانه ...

 

رابطه با نوع مخالف همواره جاذبه بیشتری دارد . ایجاد رابطه تازه ، زیبایی خاص خودش را دارد . هر وقت رابطه ای تازه برقرار می کنی ، هیجان و ماجرایی تازه و ماه عسلی تازه را آغاز می کنی . اما با هر جدایی ، سرخوردگی تازه ، اضطراب و درماندگی تازه را نیز باید تجربه کنی . همه چیز از هم می پاشد و تو باید از نو خود را جمع و جور کنی . بنابراین ، لذت از زمانی آغاز می شود که رابطه ای را شروع می کنی ، و درماندگی از زمانی آغاز می شود که رابطه را می گسلی .

 

وقتی رابطه ای را حفظ می کنی ، از صمیمیت به وجود آمده لذت می بری ، از امنیت فراهم آمده لذت می بری . اما در این نوع رابطه ، از هیجان و ماجراجویی خبری نیست . نزدیکی و صمیمیت ، لذت و زیبایی ویژه خود را دارد . ریشه ها در صمیمیت است که رشد می کنند . نزدیک تر و نزدیک تر می شوی و ناگهان رابطه شکلی تازه به خود می گیرد . صحبت از تمتع جنسی نیست . تمتع جنسی ، رفته رفته رنگ می بازد ؛ صحبت از مهر و دوستی است .

 

وقتی رابطه ای کاملاً ریشه می گیرد ، کیفیت تازه ای نیز به بار می آورد که بسیار دلچسب است . اما برای داشتن این رابطه ریشه دار باید از ماه عسل های مکرر چشم پوشی کرد .

 

اگر مدام رابطه ها را بر هم بزنی و از نو آغاز کنی ، خسته می شوی اما دچار ملال نمی شوی ؛ اگر یک رابطه را حفظ کنی ، هرگز خسته نمی شوی اما ممکن است دچار ملالت شوی . بنابراین ، هر دو شیوه زندگی کردن اشک ها و لبخند های ویژه خود را دارند . طبیعی است اگر از یکی از این دو نوع رابطه دلزده شوی ، به دیگری فکر خواهی کرد . این گرایشی طبیعی در توست ، که فکر کنی آن نوع رابطه ممکن است مطلوب تر باشد ، زیرا آن نوع را هنوز تجربه نکرده ای . پیش از این که در مورد یکی از این دو نوع رابطه فکر کنی ، به این فکر کن که تو از کدام تیپ از آدم ها هستی ...

 

 

ممکن است روزی کسی را پیدا کنی که هر دو را با هم داشته باشد ، آنگاه آسوده می شوی ؛ کسی که با او زندگی را ماجراجویانه سپری کنی و نیز رابطه را آن قدر ادامه بدهی که صمیمیت و دوستی را نیز تجربه کنی . اما برای رسیدن به چنین آرزویی باید صبوری را بیاموزی ، یک شبه نمی توان به همه این ها یک جا رسید . این اتفاق خواهد افتاد ، اما این اتفاق را نمی توان مجبور کرد که بیفتد . اگر مجبور کنی ، خود را درمانده تر کرده ای . فقط احساس فلاکت خود را عوض کرده ای ، و این احساس فلاکت تازه ، ویران کننده تر است .

 

جامعه تا به حال به نفع یک نوع عمل کرده است ، به همین دلیل جوامع اغلب درمانده اند ، زیرا بسیاری از افراد به آن نوع خاص تعلق ندارند . بسیاری از آدم ها به یک رابطه دل خوش اند و بسیاری دیگر به یک رابطه قانع نیستند . کسانی که به یک رابطه قانع نیستند ، آدم هایی ماجراجویند . اینان کاشف اند ، نه صرفاً امور جنسی را ، بلکه در همه عرصه ها . بنابراین ، جامعه ای که صرفاً بر داشتن یک رابطه تاکید دارد ، به لحاظ خلاقیت و اکتشاف و اختراع عقیم می ماند ، زیرا به آدم ماجراجو و خلاق و مکتشف اجازه ظهور و بروز نداده است .

 

کسی که به یک رابطه قانع است ، روحیه ای غیر خلاق دارد . او طالب امنیت و سلامت است و همواره به دنبال موقعیتی دنج می گردد . او پرسه زن و آواره و کولی نیست . او در هیچ قلمرویی پرسه نمی زند ؛ نه در قلمروی جسم ، نه در قلمروی روح ، نه در قلمروی ذهن و اندیشه . او بر هر آنچه کهنه و آشناست تاکید دارد و نه بر هر آنچه تازه و ناآشناست . او به قلمرو های بکر علاقه ای ندارد . زیرا بر سر هر آنچه تازه و بکر است ، مشکلاتی وجود دارد ؛ تو باید از نو کنار بیایی ، باید خود را با شرایط تازه وفق دهی .

 

هر تغییر تازه ای ، اوضاع زندگی تو را بر هم می زند . بنابراین ، جوامع تک رابطه ای غیر علمی ، خرافی ، ایستا و گنگ می شوند و سپس می میرند .

 

جوامعی که رابطه را محدود نمی کنند ، ماجراجو ، زندگی و جاری می شوند ، اما پر از تنش و خستگی . به همین دلیل است که علم به این جوامع راه می یابد و مدام راه های تازه ای کشف می شود . زیرا وحیه ای که در این گونه جوامع رشد می کند ، روحیه آوارگی و پرسه است . در این جوامع از تازه استقبال می شود ؛ از کهنه ، به آن دلیل که کهنه است روی می گردانند . هر کس سعی می کند حتی المقدور غبار کهنگی را از خود بتکاند .

 

اما چنین جوامعی ، آرامش ، سکوت ، امنیت ، راحتی و گرمای ولرم خانه را از دست می دهند . گویی بر مردم چنین جوامعی روحیه سفر حاکم می شود ؛ روزی در این جا هستی و روزی در جایی دیگر . بدیهی است همواره از کشف قلمرو های نو و تازه لذت می بری ، اما مشکلاتی نیز در مسیر است ؛ یعنی هرگز آسوده نخواهی بود ، و هرگز خود را در خانه احساس نخواهی کرد .

 

به نظرم

جامعه باید بستر مناسبی برای بالندگی هر دو روحیه باشد . همه مردم باید آزاد باشند تا خود را به ثبت برسانند ، خودشان باشند . آن هایی که می خواهند به یک رابطه اکتفا کنند ، به خواسته خود برسند و آن هایی که می خواهند رابطه خود را بسط دهند نیز مجاز باشند . هیچ کدام از این دو گروه را نباید محکوم کرد ؛ هیچ کدام از این دو گروه را نیز نباید پرستید . کسی نباید مانع آن هایی شود که می خواهند شیوه زندگی خود را در هر زمینه ای تغییر دهند ، هر دو گروه خوبند .

 

بدین سان جامعه به تعادل می رسد . چنین جامعه ای نه شرقی است و نه غربی ؛ یک کل یکپارچه است . اما چنین جامعه ای هنوز پا نگرفته است . اگر ما یکی را محترم بشماریم ، دیگری را محکوم می کنیم ؛ ما هنوز نتوانسته ایم هر دو قطب متضاد را ستایش کنیم .

همان طور که هستید ، باقی بمانید ؛ عجله ای برای تغییر نیست . خیلی زود آدم هایی را از نوع خود پیدا خواهید کرد و آن گاه رابطه ای عمیق و ریشه دار جوانه خواهد زد . اما برای این منظور باید صبوری پیشه کنید . اگر شتاب کنید و تصمیم بگیرید ، خیلی زود به خفقان دچار خواهید شد . خسته شدن بر ملول شدن رجحان دارد . خوب است آدم خسته شود ، تا ملول . آدم خسته هنوز امیدی دارد ، آدمی که دچار ملالت شده است ، هیچ امیدی ندارد . صبور باشید .



:: بازدید از این مطلب : 266
|
امتیاز مطلب : 5
|
تعداد امتیازدهندگان : 1
|
مجموع امتیاز : 1
تاریخ انتشار : سه شنبه 24 اسفند 1389 | نظرات ()