بیدار شو
فصل اول
ساتيو دوروتي ، ساتيو يعني حقيقت ؛ دوروتي يعني هديه اي از جانب خداوند .
حقيقت هرگز يك موفقيت نيست ؛ فرد هرگز نمي تواند جستجويش كند . جستجو مطمئن ترين راه براي نيافتن آن است . جستجو كن و از دست خواهي داد ، زيرا همين باور جستجو ، در آرزو ريشه دارد ، و آرزو مانع است ...
ساتيو دوروتي ، ساتيو يعني حقيقت ؛ دوروتي يعني هديه اي از جانب خداوند .
حقيقت هرگز يك موفقيت نيست ؛ فرد هرگز نمي تواند جستجويش كند . جستجو مطمئن ترين راه براي نيافتن آن است . جستجو كن و از دست خواهي داد ، زيرا همين باور جستجو ، در آرزو ريشه دارد ، و آرزو مانع است .
حقيقت وقتي روي مي دهد كه آرزويي در ذهن نباشد . وقتي كه ذهن كاملاً بي آرزو باشد ، سپس حقيقت مي آيد . آن وقتي ديدار مي كند كه آرزو رفته باشد . نه فقط آرزوهاي دنيوي بلكه آرزوي حقيقت نيز بايد ترك شود . نه فقط آرزوهاي پول و قدرت و پرستيژ ، بلكه آرزوهاي مربوط به خداوند نيز مانع اند . به موضوع آرزو ربطي ندارد . مشكل خود آرزو است .
حقيقت هديه ي كساني است كه آرزو كردن را رها كرده اند . در آن لحظات نادر ، وقتي كه ذهن بدون آرزو است ، چنان سكوتي وجود دارد ، چنان تسليمي ، كه فرد نمي تواند تصورش را بكند ، فرد نمي تواند درباره اش رويا بافي كند . آن سكوت محض است ، زيرا تمام صداها از آرزوها سرچشمه مي گيرند . در آن سكوت نيايش هست . آن سكوت حقيقت است .
دوا ولفگانگ . دوا يعني الهي ؛ ولفگانگ يعني راه رفتن گرگ . اما چون هر چيزي الهي است ، حتي راه رفتن گرگ نيز الهي است ؛ زيرا هر وجودي الهي است ، حتي يك گرگ الهي است . حيوان تباه نبوده است ؛ حيوان به الوهيت رسيده است .
و ما تمام گرگها را در درونمان داريم . ما از جهان حيوانات آمده ايم . چارلز داروين كاملاً درست مي گويد ، كه انسان يك فرم تكامل يافته از حيوانات است .
اما او آنجا به پايان مي رسد ، جايي كه اشتباه او همين حاست . انسان هنوز نرسيده است ؛ در راه است . انسان از حيوانات آمده است اما به سوي خدا نيز مي رود . انسان فقط گذرگاهي براي نائل شدن حيوان به الوهيت است ، يك پل از حيوان به الوهيت كشيده شده است .
حيوانات در يك حس بي نقص اند : آنها به دنيا مي آيند و تا آخر عمرشان بدون اين كه تغييري بكنند زندگي مي كنند . اما انسان اين گونه نيست . او در حال شدن است ، در حال تغيير ، در سيلان . او مي تواند به پايين تر از حيوان سقوط كند ؛ او مي تواند به بالاتر از فرشتگان صعود كند . هر دو امكان وجود دارد . آن بستگي به تو دارد كه چگونه از فرصت زندگي ات استفاده كني .
اگر فرد به بيرون وجود فرد نگاه كند ، فرد به پايين سقوط مي كند . لحظه اي كه چشمها به درون بچرخند ، ما شروع به حركت به بالا مي كنيم . حيوان نگاه به درون را ندارد ، نمي تواند به آن نگاه كند ، آن محدوديت او است . انسان آزاد است تا به درون بنگرد ؛ آن شكوه او است. اما فرد مي تواند انتخاب كند . فرد شايد انتخاب نكند ، شايد به بيرون بنگرد . سپس فرد فقط انساني فيزيكي است نه معنوي .
سانياس ( سلوك ) گامي به سوي دنياي درون است . آن چرخش به درون است ، و لحظه ي چرخش به درون لحظه ي ديدار با خداوند است .
دوا اريك . دوا يعني الهي ؛ اريك يعني هميشه سرشار از نيرو . خدا هميشه سرشار از نيرو است؛ هر چيز ديگري موقتي است . به جز خدا ، هيچ چيز هميشه سرشار از نيرو نيست . هر چيزي صعود مي كند ، سقوط مي كند ؛ موج بالا مي آيد ، عقب مي نشيند .
هيچ چيز تا ابد همان باقي نمي ماند به جز خداوند ، بنابراين كساني كه در خدا ريشه ندارند چوب شناور باقي مي مانند ، با باد و موج به حركت در مي آيند . آنها هيچ سرنوشتي ندارند ؛ زندگي آنها تصادفي است . زندگي تصادفي نمي تواند مسأله ي اصلي را بشناسد ؛ و شناخت ذات و اصل ، شناخت خويشتن است . و با شناخت خويشتن فرد هستي و رازهاي آن را مي شناسد . قفل در درون تو پنهان است . تا وقتي كه آن قفل باز نشود ، هستي يك راز باقي مي ماند .
سانياس يك كليد است ، يك شاه كليد ، براي گشودن وجود دروني ات . و نخستين گام تسليم شدن به خدا خواهد بود . فكر كن هيچي : خدا همه است . بگذار اين مراقبه ي تو باشد و نيايش: خودت را فراموش كن ، به سادگي ناپديد شو . در آن خلأ الوهيت نازل مي شود . آن خلأ يك بايد است ، زيرا فقط در آن فضا خدا مي تواند اتفاق بيفتد . و با خداوند تو نيز تا ابد سرشار از نيرو خواهي بود . با خداوند ابدي هستي . بدون خداوند مرگ وجود دارد ؛ با خداوند مرگي وجود ندارد . بدون خداوند فرد فقط يك بدن است ؛ با خداوند فرد يك روح مي شود .
پايان فصل اول .
امین ایران(dr_lucifer60@yahoo.com)
:: بازدید از این مطلب : 268
|
امتیاز مطلب : 29
|
تعداد امتیازدهندگان : 9
|
مجموع امتیاز : 9